۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

نیما ونیشام از مینا مقدادی

نیما و نیشام

alt

توفان که از شیراجان (نام پیشین سیرجان ) گذشت غم و اندوه بسیار برجای گذاشت بسیاری از خانه ها و درختان را خراب و سرنگون ساخت دل مردم گرفته غمگین بود . در این آشوب زمانه پسری به نام نیما دلباخته دختری شده بود که نامش نِیشام بود نیما سالها دور از خانواده و در سفر زندگی کرده بود و چهار برادر داشت که هر یک دارای ثروت و اندوخته ایی بودند پدر نیشام بارها به خانواده نیما گفته بود هر یک از برادران دیگر خواستگاری می کرد مشکلی نبود اما نیما توان اداره زندگی نیشام را ندارد . و هر چه خانواده نیما به او می گفتند به جای عاشقی پی کسب و کاری را بگیرد و به این شکل به همگان بفهماند توانایی همسرداری را دارد او نمی شنید و از دور چشم به خانه زیبا و بلند نیشام داشت .

کم کم رفتار نیما موجب برافروختگی و ناراحتی پدر و بردران نیشام گشت آنها شبی به خانه نیما آمده و در برابر پدر و برادران نیما به او گفتند اگر باز هم در اطراف خانه اشان پرسه بزند چشم خویش را بر دوستی های گذشته خواهند بست .

نیما انگار تازه از خواب بیدار شد بود گفت مگر من چکار کرده ام ؟ تنها عاشقم همین !
پدر نیشام گفت : عاشقی که خانه و خوراک زندگی نیست ما دختر به آدم مستمندی همچون تو نمی دهیم .

نیما گفت : من مستمند نیستم

پدر و برادران نیشام خندیدند و گفتند آنچه ما می بینیم جز این نیست .

نیمروز فردایش شش مرد با پوششی از گران بهاترین پارچه های نیشابوری و اسبهای ترکمن در برابر خانه نیشام ایستاده بودند آن شش مرد نیما ، پدر و برادرانش بودند . بهت سرآپای وجود میزبانان را گرفته بود . پس از آنکه بر صندلی میهمانی نشستند نیما گفت هنگامی که در سفرم بانو آفرین ( سی امین شاهنشاه ساسانی ) را از رودخانه خروشان نجات دادم او به من گفت پیش من بمان . گفتم من مسافرم و او گفت یادگاری به تو می دهم که هر وقت همچون من به خفگی رسیدی کمکت کند .

دیشب شما سعی داشتید مرا غرق کنید اما اینبار دستان پادشاه ایران مرا نجات بخشید .

پدر و برادران نیشام از این که شب قبل به گونه ی بسیار زشت به او گفته بودند : ما دختر به آدم مستمندی همچون تو نمی دهیم پشیمان بودند .

سفر انسانها را پخته و نیرومند می سازد . و به سخن ارد بزرگ : سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا .

می گویند نیما و نیشام همواره دستگیر مستمندان بودند و زندگی بسیار نیکو داشتند .


منبع :

http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37388

ارزش مهستان و آزادی از مینا مقدادی

ارزش مهستان و آزادی

alt

چند روز مانده به برگزاری مجلس تابستانه مهستان بود یکی از رایزنان اردوان یکم پادشاه ایران به او گفت آنگونه که پیداست اگر مجلس در زمان خود برگزار گردد این احتمال زیاد است که ریش سفیدان به خاطر کندی مبارزه در خاور ایران و اینکه شما نیز همانند فرهاد دوم نتوانستید نگرانی را دور نماید و سکاییان توانستند در درنگیانه ( نام پیشین سیستان ) استقرار یابند ، پادشاه ایران را برکنار نموده و کس دیگری را جای گزین شما کنند .
پادشاه به کوهستان دور می نگریست . رایزن ادامه داد در صورت دستور فرمانروا ، تاریخ برگزاری مهستان زمانی دیگر باشد !
اردوان فرمانروای ایران گفت : نیرویی که در رای مهستان است در وجود من نیست ، و ادامه داد : نمایندگان مهستان ، مردم ایران هستند و آنها نیروی پادشاهی اند ، پس من چگونه و با کدام نیرو راه خودم را از آنها جدا کنم ؟!
باید برای آنها ریشه دردها را بشکافم و آنها را از دردسرهای کشور آگاه سازم .
منش اردوان پادشاه شجاع ایران مصداق بارز این سخن ارد بزرگ اندیشمند نامدار کشورمان است که : آزادگان میهن پرست در مرداب خودستایی فرو نمی روند .
مجلس مهستان برپا شد و نمایندگان پس از شنیدن سخنان فرمانروا رای به ادامه کار او دادند و همه دلگرمش نمودند اما بدبختانه دو ماه بعد از آن در شهریور سال ۱۲4 پیش از میلاد پادشاه آزاده ایران زمین اردوان اشکانی در میدان نبرد با دشمنان میهن در حالی که در صف نخست سپاه ایران دلیرانه می جنگید کشته شد .

اردوان اداره کشور را در اوج درگیری ها بر دوش گرفت اما با این حال هیچ گاه به بهانه شرایط نامناسب کشور ، آزادی های مردم را کم نکرد و بدین خاطر در روز سوگ او از سراسر ایران آزادگان با چشمان پر اشک پیکرش را همراهی نمودند .
زمان شوم از تارک مرزهای میهن خیلی زود دور شد و جوانان ایرانی دوباره مجد و شکوه کشورمان را باز گردانیدند ...


منبع :

http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37390

خورشید سربازان اشک نهم از مینا مقدادی

خورشید سربازان اشک نهم

alt

مهرداد دوم اشکانی با سپاهش از کنار باغ سبزی می گذشت سایه درختان باغ مکان خوبی بود برای استراحت .
فرمانروا دستور داد در کنار دیوار بزرگ باغ لشکریان کمی استراحت کنند . باغبان نزدیک پادشاه ایران زمین آمده و از او و سربازان دعوت کرد که به باغ وارد شوند . مهرداد گفت ما باید خیلی زود اینجا را ترک کنیم و همین جا مناسب است . باغبان گفت دیشب خواب می دیدم خورشید ایران در پشت دیوار باغم است و امروز پادشاه کشورم را اینجا می بینم . مهرداد گفت اشتباه نکن آن خورشید من نیستم آن خورشید سربازان ایران هستند که در کنار دیوار باغت نشسته اند .
از این همه فروتنی و بزرگی پادشاه ایران زمین اشک در چشمان باغبان گرد آمد .
مهرداد دوم ( اشک نهم ) بسیار فروتن بود و همواره در کنار سربازان خویش و بدور از تجملات بود . اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : فرمانروای شایسته ارزش سربازان را کمتر از خود نمی داند .

اشک نهم به ما آموخت ارتش ایران یگانه و یکتاست .


منبع :

http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37397


نخستین پادشاه ایران

نخستین پادشاه ایران

نخستین پادشاه ایران دیاکو : ایران را پرورانده و ساختم تا پناهگاه آزادگان باشد .

alt

بهار سال 728 پیش از میلاد بود جهان در تب و تاب ایجاد و زایش بزرگترین تمدن تاریخ خویش قرار داشت . سواران بسیاری به سوی هگمتانه روان بودند همه بر این باور که باید دست در دست یکدیگر کشوری یگانه را بنا نهند . در این بین جوانی خوش سیما و بلند نظر نگاه همه ریش سفیدان را شیفته خود ساخته بود همه ایمان داشتن او می تواند چنین کار بزرگی را به سامان برساند .

دیاکو از تیره ماد ( یکی از سه تیره ایرانی پارت ، ماد و پارس )بود مردم او را به خردمندی و دادگستری می شناختند و برای بر طرف شدن دعاوی بزرگ خویش از او کمک می خواستند . ریش سفیدان سه تیره آریایی در فصل رویش شقایق های سرخ ، دیاکو نخستین فرمانروای ایران را برگزیدند . در آن مجلس دو زن هم در میان ریش سفیدان و بزرگان بودند که هر دو از تیره پارت و پهلوی بودند سه روز پس از انتخاب دیاکو به فرمانروایی از نزدیک با او دیدار کردند و به او گفتند در آشور زنان تحت فشار سارگون (سارگن) هستند و هیچ حقی ندارند آیا تو هم به آن راه خواهی رفت که اگر اینطور باشد دوستی میان ما نیست دیاکو با وجود جوانی گفت ایران سرزمین آزادگان خواهد بود در آزادگی و وارستگی هر که بلندتر باشد میدان بزرگتری در اختیار خواهد داشت .

دیاکو 53 سال پادشاهی کرد و همه در او دادگستری و گذشت را به نیکی دیدند چنانچه ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای کشورمان می گوید : خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند . دیاکو توانست با پادشاهی شایسته خویش پایه اتحاد جاودانه سه تیره بزرگ آریایی ایران را بریزد که امروز همه ما به این همبستگی افتخار می کنیم .


منبع
http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37374

شادی در تنهایی نیست

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم . که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود .

مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .
ناصر خسرو گفت : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم .
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت .
اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می گوید :
"سنگینی یادهای سیاه را
با تنهایی دو چندان می کنی …
به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو
لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود . "
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه ایی بسازند ، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند…


منبع

http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37331


آزادی خواهی ومیهن پرستی

برف سرزمین پاک ایران را سفید پوش و مرواریدگون نموده بود از سراسر ایران ریش سفیدان سفید پوش و زنان دانای سپید موی رو به سوی پایتخت ایران هگمتانه داشتند خردمندان نیکنام و نیکخوی در مجلس بزرگان ایران بایسته ها و خواسته های مردم و مردمداری را یک به یک برشمردند و پادشاه ایران و رایزنان و سرپرستان دیوان سالار مو به مو شنیده و همراهی می نمودند .
در پایان راه بزمگاه اندیشه و خرد ، دیاکو پادشاه ایران به رسم پیشین به سخن آمده و گفت : ایران سرآمد مردم گیتی شده است چرا که ندای آزادگان در گلو نمی ماند و دیگر آنکه ایران برای ما و فرزندان ما گهواره دلدادگیست عشقی که ما را از کودکی تا پیری همراه است و می پرورد .

سخنان بنیانگذار ایران ، دیاکوی دانا به ما می آموزد آزادگی پیشه کنیم و به گفته دانای سرزمینمان ارد بزرگ : آزادی پنجره رشد و شکوفایی کشور است بستن آن سیاهی ها در پی دارد .

آنگاه که دانایی و خرد پرستیدنی می شود همه کارها بر پایه و ریشه راستی ، ماندگار و درست می گردد .

نقشه و اطلس ایران در دودمان مادها نخستین سلسله ایرانی


دیاکو از روزی که فرمان ایجاد ایران را از سوی ریش سپیدان سه تبار ( پارت ، پارس و ماد ) ایران دریافت نمود همواره بر آزادی و آزادگی پای فشرد و همواره می گفت ایران را پرورانده و ساختم تا پناهگاه آزادگان باشد .
دیاکو از عشق به میهن می گوید . این گفته ارد بزرگ که : آزادیخواهی و مهین پرستی تنها راه رسیدن به شکوه دوباره ایران است . چکیده اندیشه دیاکو پدر سرزمینمان ایران است .
نگاهی به پیشینه کهن گیتی به ما می گوید کمتر سرزمینی همانند ایران راست پیکر همچون کوه ایستاده است .
این استواری ریشه در اندیشه پاک بنیانگذاران سرزمین عشق ، ایران گرامی تر از جان دارد...


منبع
http://www.iran20.com/blog.php?user=mina28&blogentry_id=37373

خشم فرمانروای یزد

گویند سربازان سر دسته راهزنان را گرفته و پیش فرمانروای شهر یزد آوردند چون او را بدید بی درنگ شمشیر از نیام بیرون کشیده و سرش را از بدن جدا ساخت یکی از پیشکاران گفت گرگ در گله خویش بزرگ می شود این گرگ حتما خانواده دارد بگویید آنها را هم مجازات کنند . فرمانروا که سخت آشفته بود گفت آنها را هم از میان برخواهم داشت تا کسی هوس راهزنی به سرش نزند . همسر و کودک راهزن و همچنین برادر او را نزد فرمانروا آوردند کودک و زن می گریستند و برادر راهزن التماس می کرد و می گفت چاه کن است و گناهی مرتکب نشده اما فرمانروا در کوره خشم بود و هیچ کس در دفاع از آن نگون بختان دم بر نمی آورد . چون فرمانروا دست به شمشیر برد یکی از رایزنان پیر سالخورده گفت وقتی برادر شما محاکمه شد شما کجا بودید . فرمانروا به یاد آورد که زمانی برادر خود او را به جرم دزدی و غارت از دم تیغ گذرانده بودند. پیرمرد گفت من آن زمان همین جا بودم ، آن فرمانروا هم قصد جان نزدیکان برادر شما را داشت اما همانجا گفتم فرمانروای عادل ، بیگناهان را برای ایجاد عدل نمی کشد .

Bia2BND.Com

فرمانروای یزد دست از شمشیر برداشت و گفت این بیچارگان را رها کنید .
ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای کشورمان می گوید : کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی آدمهای فرهمند .


منبع :
http://bia2bnd.com/post/4298

احترام به شایستگان

خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود ، که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد .

Bia2BND.Com

یکی از آنها گفت : نام همشهری شما خواجه نظام الملک توسی هم به اندازه نام شما بلند نبود . خواجه نصیر سر به زیر افکنده و گفت : خواجه نظام الملک باعث فخر و شکوه ایران بود آموخته های من برآیند تلاشهای انسانهای والا مقامی همچون اوست. حرف خواجه به جماعت فهماند که او اهل مبالغه و پذیرش حرف بی پایه و اساس نیست.
ارد بزرگ اندیشمند فرزانه کشورمان می گوید : "شایستگان بالندگی و رشد خود را در نابودی چهره دیگران نمی بینند."
شاید اگر خواجه نصیر الدین طوسی هم به آن سخنان اعتنا می نمود هیچگاه نمی توانست گامهای بلندی در جهت استقلال و رشد میهنمان بردارد.


منبع :

http://bia2bnd.com/post/4107


آیا در پس مرگ زندگی ست

دوباره باید بر می خواست او کارهای ناتمام بسیاری بر دوش خود حس می کرد آیا از پس استقبال از مرگ ، می توانست زندگی را دوباره در آغوش گیرد ؟
او یا باید فنای تدریجی را می پذیرفت و یا مرگ سریع را ، و شاید هم در پس این مرگ سریع زندگی را بدست می آورد . بلاخره تصمیم خویش را گرفت و از حصار اردوگاه بردگی و مرگ به بیرون پرید و با چند نفر از مرگ رستگان عهد بست و ایران را نجات بخشید . بقول اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ : هنگام گسست و بریدن از همه چیز ، می توانی بسیاری از نداشته ها را در آغوش کشی .
آن کسی که از زندان بردگی بیرون جست و ایران را نجات بخشید نادرشاه افشار بود که در سن ۲۵ سالگی پس از سالها تحمل بردگی از حصار ازبکان بیرون آمده و کشور ایران را دوباره سرفرازی بخشید .

Bia2BND.Com

شاید اگر او از مرگ می هراسید هیچ گاه برای خود و کشورش آزادی و شرف به ارمغان نمی آورد …


منبع :

http://bia2bnd.com/post/4106

گفته های بزرگان

آموزگاری ، عشق است چنین جایگاهی هیچگاه به دست غیر مباد. ارد بزرگ

بخیل برای ثروت خود نگهبان است و برای ارث انباردار . بزرگمهر

مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را از بین می برد . دیل كارنگی

استوارترین پیمانها آنهایست كه با اندیشه مان پذیرفته ایم . ارد بزرگ

هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته

همه زیبایی های بی پیرایه ازعشق سرچشمه می گیرند،اماعشق از چه چیز سرچشمه می گیرد؟ عشق از جنس چیست ؟ این فرا طبیعی از كدامین طبیعت جاری شده است؟ زیبایی زاده ی عشق است. عشق زاده ی توجه و اعتناست ، توجه ای ساده به ساده ها . توجه ای متواضعانه به هر آنچه كه متواضع و بی پیرایه است . توجه ای زنده به همه ی زندگی ها . بوبن


تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یك هنجار همیشگی است . ارد بزرگ

با تقوی و خوبی میتوان سعادت آفرید . زنون

برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه كرد . پلوتارك

برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم . ارد بزرگ

زمانی‌ كه‌ همسرم‌ با من‌ است‌، حاضر نیستم‌ فقر و تنگدستی‌ خود را با تمول‌ معاوضه‌ كنم‌ و او را از دست‌ بدهم ‌. بوستر

انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. منتسكیو

آنكه همیشه لبخندی بر لب دارد شادی را به همگان هدیه می دهد . ارد بزرگ

مشكلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر. پرمودا باترا

كسی كه از هیچ چیز كوچكی خوشحال نمی شود ، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد. اپیكور

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است . ارد بزرگ

از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید. كنفسیوس

اطفال بیشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عیب جویی . ژوبر

هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس كه به خود بگویم این بار كار ناتمام را ، پایان می دهم . ارد بزرگ

آرامش مدام نیز كسل كننده است. گاهی طوفان هم لازم است . فردریش نیچه


منبع

http://bia2bnd.com/post/4103

سخنان كوتاه از بزرگان جهان

طلوع و غروب عشق ، خود را به وسیلۀ درد تنهایی و جدایی محسوس می سازد . لابرویر

دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش فزونتر . ارد بزرگ

در زندگی ثروت حقیقی مهربانی است ، و بینوایی حقیقی خودخواهی . وینه

اصل پارتو می گوید که شما می توانید کارها را به دو دسته تقسیم کنید : تعداد کمی کارهای مهم و تعداد زیادی کارهای بی اهمیت . شما مشغول انجام کدامیک هستید؟ . برایان تریسی

موسیقی؛ صدای خداست.
پور سینا

سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ

آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است . بزرگمهر

برای غلبه بر تعلل در کار ، قبل از شروع ، با تهیه لیستی از تمام مراحل انجام کار خود را کاملا آماده کنید . برایان تریسی

راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم .
سولون

گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است . ارد بزرگ

بدست آوردن آنچه را که ما آرزو داریم موفقیت است اما چیزی را که برای بدست آوردنش تلاش نمی کنیم ، خوشبختی است . لوسیا

همیشه قبل از انجام هر کار کوچک و جزئی از خود بپرسید : اگر این کار اصلا انجام نشود چه پیش خواهد آمد؟ . برایان تریسی

آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است ، امیدوارترین کسان است .
بزرگمهر

نرمش و سازگاری با گیتی از هر کمین دلهره آوری ، رهایی مان خواهد بخشید . ارد بزرگ

وارد عمل شدن بدون برنامه ریزی علت همه شکست هاست . آلکس مک کنزی

هرگز وسوسه نشوید که ابتدا کارهای جزئی را انجام دهید . این کار ممکن است همه زحمات شما را به باد دهد . برایان تریسی

منبع :
http://andylopen.blogfa.com/post-73.aspx

نادر شاه افشار

نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .



نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .


در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :

نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم

همچون ببری درنده و خشمگین باش اما از کنار آهوی بی پناهی به آرامی گذر کن


برگرفته از وبلاگ http://mjs1998.blogfa.com/




اس ام اس جملات كوتاه ولی عمیق

نمی‌توانیم کاری کنیم که مرغان غم بالای سر ما پرواز نکنند اما می‌توانیم نگذاریم که روی سر ما آشیانه بسازند. ضرب‌المثل چینی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند . ضرب‌المثل ‌ژاپنی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



نمی‌توانیم کاری کنیم که مرغان غم بالای سر ما پرواز نکنند اما می‌توانیم نگذاریم که روی سر ما آشیانه بسازند. ضرب‌المثل چینی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند . ضرب‌المثل ‌ژاپنی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


بدگویی ، رسوایی در پی دارد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


اگر می‌خواهید فرزندانتان روی پای خود بایستند، مسؤولیت‌هایی روی دوش آنها بگذارید. ابیگیل فون بورن


اامه در آدرس زیر :
http://fullsms.mihanblog.com/post/12

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

جملات زیبا

جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد . گوته

هرچه بيشتر انسان ها را مي شناسم، سگ ها را بيشتر ستايش مي کنم . ايوان شفر

انقلاب ستمديدگان را آزاد نمي کند تنها استثمارگران را عوض مي کند. برنارد شاو

برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

جامعه مثل آب نمک است شنا کردن در آن بد نيست اما بلعش وحشتناک است . سايمن استرانسکي

آن چه امروز شما راست یک روز به دیگری سپرده می شود . جبران خلیل جبران

جایی که راه نیست خداوند راه می گشاید . اسکاول شین

تمام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند . اسکاول شین

خداوند راهها و چاههایی دارد که تو را حیران خواهد کرد . اسکاول شین

چیزی به تفحه نمی دهد عشق ؛ مگر خویش را ؛ نمی ستاید ؛ مگر خویشتن را . جبران خلیل جبران

ادامه مطلب درا اینجا بخوانید

سخن بزرگــان

دانش به تنهائي يك قدرت است.
فرانسيس بيكن

تنها از بچه ي شيطان امروز مرد کارآمد فردا توان ساخت.
روسو

دوست بداريد كساني را كه به شما پند مي دهند نه مردمي كه شما را ستايش مي كنند.
دور وبل

شاد ماندن به هنگامي كه انسان درگير و دار كارهاي ملال آور و پرمسئوليت است، هنر كوچكي نيست.
(( نيچه Nietzsche ))

اگر نمي خواهي در حق تو داوري شود درباره ديگران داوري نكن .
ابراهام لينكلن

سرزميني که اسطوره هاي خويش را فراموش کند به اسطورهاي کشورهاي ديگر دلخوش مي کند فرزندان چنين دودماني بي پناه و آسيب پذيرند .
(( ارد Orod ))

بازي تمريني است آماده کننده براي زندگي و سودمند براي رشد جسماني آدميزاد ؛ و همچنان که بازي جانوران تمرين غرايز مشخص و معيني مانند غريزه ي پيکار و شکار است، کودکي هم که بازي مي کند ادراک و هوش و تمايل خود را به آزمايش کردن و نيز غرايز اجتماعي و نظاير آن را در ضمن اين کار قوت مي بخشد.
کارل گروس


ادامه مطلب درا اینجا بخوانید

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

سخنان حکیمانه فردوسی خردمند



دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد . فردوسی خردمند

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است . فردوسی خردمند

خرد برترین هدیه الهی است . فردوسی خردمند

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست . فردوسی خردمند


ادامه مطلب در آدرس زیر :

http://javedane-ha.blogspot.com/2009/08/blog-post_7698.html

کتاب سخنان بزرگمهر - تینا حقوقی



پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند . بزرگمهر بختگان



مال هم مایه سربلندی و آسایش است ، و هم سبب خواری و پریشانی . اگر به آیین خرد صرف شود آفریننده شادی و برآورنده نام نیک است ، اما اگر بنهند و نخورند یا چنانکه باید بکار نبرند بهای سنگ و گوهر شاهوار یکی است . بزرگمهر بختگان



اگر امیدواری که رنجت بار نیکو دهد هرگز گفتار آموزگاران را خوار مدار و از فرمانشان سر مپیچ . بزرگمهر بختگان



توانگر کسی است که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد . زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست . بزرگمهر بختگان



بیدارترین ، هشیارترین ، و پسندیده ترین کسان ، دانای سالخورده ای باشد که دانش به تجربت آموخته است . بزرگمهر بختگان


ادامه مطلب در آدرس زیر
http://javedane-ha.blogspot.com/2009/08/blog-post_9103.html

>> داستانهـــايي از تــــاريخ ايـــــــران <<

صدای جاودانه دختران ایرانی



سواره نظام مهرداد نخست ، خسته از جنگهای طولانی وارد شهر هیرکانی (گرگان) شد .
آنها در شرق نیروهای متجاوز بدوی و در غرب دمتریوس را شکست سختی داده بودند .
مهرداد پادشاه اشکانی با لباسی ساده در شهر می چرخید و به گفتگوهای مردم گوش می داد نیم روزی که گذشت به گوشه دیواری تکیه داد تا خستگی از تن بدر کند از پنجره کوچک بالای سرش سخنان دخترانی را می شنید حرف های آنها با صدای فرش بافیشان به هم آمیخته بود .
یکی از آنها می گفت مهرداد اگر سخت است فرزندی دارد دلنرم . مهرداد با شمشیر پیمان بسته پس فرزند نرم خوی او با خرد و هوش دوستی کند .
دختر دیگر گفت : آنکه پایه دستگاه دودمان را می ریزد نمی تواند نرم خو باشد او باید همانند پی ساختمان سخت و آهنین باشد پس جبر بر سختی اوست .
و دختر کوچکتری که صدایش بسیار ضعیف می نمود ادامه داد : آنکه بر این زمین سخت ساختمان می سازد و خود نمایی می کند از جنس زیبایی است و زمین سخت را به آسمان می برد .

مهرداد تکانی خورد با خود گفت چطور چنین دختران دانایی در این مرز و بوم زندگی می کنند و او خود نمی داند .
آن شب تا به پگاه خورشید مهرداد اشکانی ، نخستن پادشاه دودمان اشکانیان در تمام مدت به حرفهای آنها اندیشید .
در وجود خود سختی و قدرت پی ساختمان دودمان را می دید و در وجود فرهاد دوم (فرزندش) دانایی و هوش بنای ساختمان را .
آن سه دختر به ریشه ها پرداخته بودند و مهرداد از این بابت در شگفت بود . به گفته ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانی : پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است . فردای آن روز پادشاه ایران با تنی چند از نزدیکان به خانه ایی که روز پیش ندا از آن شنیده بود رفت و با شگفتی دید آن خانه متروکه است از همسایگان پرسیدند و آنها گفتند سال ها پیش در این خانه مرد و زنی بودند با سه دختر که فرش می بافتند هر سه دانا و از شاگردان ورتا ( حکیم و دانشمند زن ابتدای دودمان اشکانیان ) . بدست مزدوران آندراگوراس یونانی به خاطر آنکه مدام از بازگشت ایران و نجات از دست خارجیان یونانی سخن می گفتند هر پنج نفر آنها را زنده زنده در کف همان خانه در گودالی کشتند .

مهرداد با شنیدن این سخنان ، بر آبادی آن خانه همت گمارد و آن خانه را مدرسه نمود در حالی که موبدان زرتشی اصرار بر آن داشتند که آن خانه آتشکده گردد و مهرداد نپذیرفت و گفت جای آتشکده در کوهستان است نه میان مردم .
از آن زمان بزرگترین دانشمندان را برای تربیت و افزودن دانش فرهاد دوم بکار گرفت .
برای همین فرهاد دوم در بسیاری از نبردها قبل از جنگ پیروز شده بود چون با دانش پشت سر دشمن خویش را خالی و سپس با تکانی آن را فرو می ریخت .

فرهاد دوم برای ایجاد جنگ خانگی در سوریه ( قسمت باقی مانده سلوکیان متجاوز )دمتریوس را که توسط پدرش مهرداد اسیر شده و در زندان بود را رها کرد تا میان دو برادر نبردی درگیرد. گفتنی است که ظلم و ستم سلوکیان بر مردمان تحت انقیادشان موجب شد که مردم تحت ستم سلوکیان به فرهاد گرویدند. آنتیخوس برای گرفتن انتقام شکستها و اسارت خود با سپاهی گران به ایران آمد، ولی فرهاد به او فرصت نداد ناگهان بر او تاخت و در هنگام جنگ پادشاه سلوکی کشته شد. از این پس سلوکیان یونان دیگر به خود اجازه تجاوز به حریم ایران را ندادند. انحطاط کامل دولت سلوکی از همین زمان آغاز گردید.


ادامه مطلب در آدرس زیر
http://itsat.ws/forum/showthread.php?p=1298363

::::: سخن سراي بست آي آر ::::: .:.Best-ir.com.:.: تالار گفتمان

گر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد . جبران خلیل جبران

اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا . جبران خلیل جبران

گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند
به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند . جبران خلیل جبران

با اين نگرش پيش برويد که همه چيز خداي گونه است و همه کس خداي گونه رفتار ميکند، اگر شما همچون خدا با آنان رفتار کنيد . سوامي راما تيرتا

در آغاز تنها عشق بود. حتي زندگي و پيدايش شما بر روي اين کره ي خاکي نيز برخاسته از عشق است . اين عشق بوده است که در يک لحظه مرد و زني را آنچنان به سوي هم جذب کرده است تا از تلفيق و اتحاد عاشقانه ي بدن آن ها بذر شما متولد گردد . باربارا دي آنجليس

آسمان براي گرفتن ماه تله نمي گذارد،آزادي خود ماه است که او را پايبند مي کند . رابيندرانات تاگور

ديدي جهان در مشتي شن ، و سپهر در گلي خودرو ، بي نهايت در کف دستهايت گير و جاودانگي را در ساعتي به دست آر. ويليام بليک

فريبکار و نيرنگ باز هيچ پايگاهي نخواهد داشت آخرين و ترسناکترين درسي که خواهد آموخت تنهايي ست . ارد بزرگ

قدرزمان حال را بدانيد كه گذشته بر نمي گردد و آينده شايد نيايد. گاليله

دعاسخن روح است که حقيقت را به حقيقت بازگو مي کند . پي.جي.بلي

انديشه و تفكر پشتوانه اي بزرگ در سراسر حيات بشر است و انسان بي انديشه و تفكر به ماده اي بي روح مي ماند . اديسون

هماي بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه اي به گستره و پهناي کوهستان داشته باشي . ارد بزرگ

تمام پيشرفتهاي عالمگير خود را مديون تفكر منظم و يادداشت برداري دقيق هستم . ارنست ديمنه

شخصي که امروز زير سايه اي ارميده ، مديون کسي است که مدت ها قبل درختي کاشته . وارن بوفه

هنگام كه روحم عاشق جسمم شد و جفت گيري اين دو سر گرفت من بار ديگر متولد شدم .ويكتور هوگو




ماخذ ::::: سخن سراي بست آي آر :::::
http://www.best-ir8.com/ftopicp-940747.html

مسابقات تیس کوپال در ایران باستان

اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (در افغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان به تیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .

مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار می‌شد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .

آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیس کوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .

جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند.


منبع : kourosh parsa
http://kooroshparast.mihanblog.com/post/339

درسهای زندگی




" محبت همه چیز را شکست می دهد و خود شکست نمیخورد " . تولستوی




" ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم " . شوپنهاور



" آنكه مي تواند ، انجام مي دهد،آنكه نمي تواند انتقاد مي كند " . جرج برنارد شاو



" لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند " . علی شریعتی



" تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت " .
لویی پاستور



" باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند " . فردریش نیچه



اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد،
سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ



بهترین چیزها زمانی رخ می دهد که انتظارش را نداری. گابریل گارسیا مارکز



" لازم نيست گوش كنيد، فقط منتظر شويد . حتي لازم نيست منتظر شويد ، فقط بياموزيد آرام و ساكن و تنها باشيد. جهان آزادانه خود را به شما پيشكش خواهد كرد تا نقاب از چهره‌اش برداريد انتخاب ديگري ندارد؛ مسرور به پاي شما در خواهد غلطيد " . فرانتس كافكا



" گنجی که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه ای که خود نمی دانید ، کشف خواهد شد " . جبران خلیل جبران



اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی . ارد بزرگ




" كسي كه داراي عزمي راسخ است ،جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند " . گوته



" پيروزی آن نيست که هرگز زمين نخوری، آنست که بعد از هر زمين خوردنی برخيزی" . مهاتما گاندی



" کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد " . فردوسی خردمند



" تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است " . انگلس



" بيشترين تأثير افراد خوب زمانى احساس مى شود كه از ميان ما رفته باشند " . امرسون



" از ديروز بياموز. براي امروز زندگي کن و اميد به فردا داشته باش" . آلبرت انيشتن



" براي اداره كردن خويش ، از سرت استفاده كن . براي اداره كردن ديگران ، از قلبت " . دالايي لاما



" انسان بايد از هر حيث چه ظاهر و چه باطن , زيبا و آراسته باشد " . چخوف



" لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم ، تمام هستی کامل و منور شد " . بودا



" تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام
می دهید متمرکز کنید . پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند
نمی سوزانند " . گراهام بل

منبع :
http://www.ciirang1.com

جملات زيبا از بزرگان

انسان آن چيزي خواهد شد که خود باور دارد!" . أودنه ساندروُل
زندگي آنقدر کوتاه است که بعضي ها فقط ميرسند کارهاي ضروري خود راانجام دهند!!!" . فرد هند فاين
بدي را با عدالت پاسخ دهيد، مهرباني را با مهرباني" . كنفوسيوس
در پشت هيچ در بسته اي ننشينيد تا روزي باز شود . راه کار ديگري جستجو کنيد و اگر نيافتيد همان در را بشکنيد" . ارد بزرگ
اگر قرار است انسان روزي تعادل روحي خود را از دست بدهد و بشکند بهتر آن است که در جواني باشد چرا که بعد از آن محکمتر وقدرتمند تر زندگي خواهيم کرد!" . آريد هالاند
انسان آن چيزي خواهد شد که خود باور دارد!" . أودنه ساندروُل
هر چيزي که بيرون از محدوده آبرو باشد جز شکست وتباهي نتيجه اي نخواهد داشت!!" . سامر سومروم


ماخذ : نگاهک
http://www.negahak.com/user.aspx?item=funshow&id=3204

زندگينامه ژول ورن

ژول ورن (1905-1828) نويسنده نامي و آينده نگر فرانسوي بود که کتابهاي زيادي با مضمون علمي-تخيلي نوشت. ژول ورن در هشتم فوريه 1828 ميلادي در يک خانواده مرفه در جزيره ريدو شهر نانت فرانسه به دنيا آمد.

ژول ورن بنا به خواست پدرش تحصيلاتش را در رشته حقوق به پايان برد اما ذوق نمايشنامه‌نويسي و رمان‌نويسي او را بر آن داشت که کم‌کم به سوي ادبيات کشيده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود، ولي بعد پيشرفت سريعي کرد. «پنج هفته در بالون» او بسيار موفق بود و هواخواهان بسياري يافت. ناشر آثار او، ژول هتزل براي او دوست و مشاور و همراه بسيار خوبي بود.

از اين گذشته، ژول ورن با دقت و نکته بيني به معرفي کشورها مي‌پرداخت براي نمونه در بخشي از کتاب فاتح آسمان‌ها به شناساندن ايران نيز مي‌پردازد. از کوير لوت و خطه شمال و درياي مازندران سخن به ميان مي‌آورد و در توصيف آن مکانها از خود مهارت به سزايي نشان مي‌دهد.

در آغاز آثار ژول ورن تنها در ميان کودکان طرفداران و علاقمنداني داشت تا آن که منتقد و نويسنده‌اي به نام مارسل موره (1969-1887) چندين کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنيا معرفي کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسيار شگفت انگيز» (1960) و «اکتشافات ژول ورن» (1963) ژول ورن را به دنيا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدي تري به ژول ورن مي‌نگرند.

ژول ورن در24 مارس1905بر اثر بيماري ديابت، در شهر آميين درگذشت. آثار او همه جا شهرت دارند و به زبانهاي مختلفي نيز ترجمه شده‌اند.

ژول ورن خيالات و روياهايش را به تحرير در آورد کمتر کسي اين کار را مي کند اما او به روياهايش باور داشت و اين رويا نويسي برايش شهرتي عالم گير شد به قول ارد بزرگ : رويا پردازي که عملگرا هم باشد مي تواند سرچشمه دگرگوني هاي بسيار گردد .
در 9 مارس‌ 1886 هنگامي‌ که‌ ژول‌ ورن‌ به‌ خانه‌اش‌ بر مي‌گشت‌ برادرزاده‌ 25 ساله‌اش‌، «گستن‌» به‌ طرف‌ او شليک‌ کرد. گلوله‌ اول‌ به‌ او نخورد اما گلوله‌ دوم‌ به‌ پاي‌ چپ‌ او اصابت‌ کرد. گستن‌ سال‌هاي‌ باقيمانده‌ از عمر خود را در تيمارستان‌ سپري‌ کرد. اين‌ خبر به‌ صورت‌ محرمانه‌ نگه‌ داشته‌ شد و در هيچ‌ کدام‌ از روزنامه‌ها انعکاس‌ پيدا نکرد. جراحت‌ ناشي‌ از گلوله‌ با سرعت‌ کمي‌ التيام‌ يافت‌ و باعث‌ شد که‌ ژول‌ ورن‌ تا آخر عمر خود بلنگد. مشخص نشد که‌ گستن‌ چرا دست‌ به‌ اين‌ اقدام‌ زد اما به‌ نظر مي‌رسد که‌ او دچار مشکلات‌ رواني‌ بوده‌ است‌.
بعد از مرگ‌ هتزل‌ ، ناشر کتاب‌هاي‌ ژول‌ ورن و مادرش که‌ ژول‌ ورن‌ او را مي‌پرستيد شروع‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌هايي‌ با مضامين‌ سياه‌تر و غم‌انگيزتر کرد. در سال‌1888 او وارد سياست‌ شد و به‌ عنوان‌ عضو شوراي‌ شهر آمين‌ انتخاب‌ شد و بمدت‌ 15 سال‌ در آنجا به‌ انجام‌ وظيفه‌ پرداخت‌.
بعد از مرگ‌ ژول‌ ورن‌ تنها پسرش‌ ميشل‌ مراحل‌ چاپ‌ آخرين‌ داستان‌هاي‌ او را بر عهده‌ گرفت‌.
در سال‌ 1863 ژول‌ ورن‌ کتابي‌ با عنوان‌ پاريس‌ در قرن‌ بيستم‌ نوشت‌ که‌ درباره‌ مرد جواني‌ بود که‌ در جهاني‌ پر از آسمانخراش‌هاي‌ شيشه‌يي‌، قطارهاي‌ پرسرعت‌، ماشين‌هايي‌ که‌ با سوخت‌ بنزين‌ حرکت‌ مي‌کنند، ماشين‌ حساب‌ها و شبکه‌هاي‌ ارتباطي‌ جهاني‌ زندگي‌ مي‌ کرد با اين‌ حال‌ احساس‌ خوشبختي‌ نمي‌کرد. اين‌ کتاب‌ پايان‌ غم‌انگيزي‌ داشت‌. هتزل‌ بر اين‌ عقيده‌ بود که‌ اين‌ کتاب‌ با بدبيني‌ و ديدي‌ منفي‌ نگاشته‌ شده‌ و به‌ شهرت‌ در حال‌ شکوفايي‌ ژول‌ ورن‌ آسيب‌ مي‌ رساند و محبوبيت‌ او را خدشه‌دار مي‌کند. پس‌ به‌ او پيشنهاد کرد تا 20 سال‌ براي‌ چاپ‌ اين‌ کتاب‌ صبر کند. ورن‌ نصيحت‌ هتزل‌ را پذيرفت‌ و متن‌ دست‌نويس‌ کتاب‌ را در جاي‌ امني‌ قرار داد. اين‌ متن‌ در سال‌ 1989 توسط‌ «نتيجه‌» ورن‌ پيدا شد و در سال‌ 1994 به‌ چاپ‌ رسيد.
? بدشانسي‌هاي‌ سال‌هاي‌ پاياني‌ زندگي‌ ژول‌ ورن‌
مدت‌ کوتاهي‌ پس‌ از واقعه‌ تيراندازي‌ به‌ ورن‌ او دوست‌ هميشگي‌اش‌ هتزل‌ را از دست‌ داد. اگرچه‌ چاپ‌ آثار او بعد از مرگ‌ هتزل‌ توسط‌ پسر هتزل‌، ژول‌، انجام‌ مي‌گرفت‌ اما ورن‌ يک‌ محرم‌ راز و معتمد خود را از دست‌ داده‌ بود. ميشل‌ فرزند ورن‌ در نامه‌يي‌ به‌ ژول‌ فرزند هتزل‌ نوشت‌ هيچ‌ وقت‌ پدرم‌ را به‌ اندازه‌ زماني‌ که‌ خبر مرگ‌ هتزل‌ را به‌ او دادند غمگين‌ نديده‌ بودم‌.
شايد تنها اتفاق‌ مثبت‌ در اين‌ دوره‌ سخت‌ براي‌ ژول‌ ورن‌ نزديک‌ شدن‌ او با پسرش‌ از نظر عاطفي‌ بود. ميشل‌ تا آن‌ زمان‌ فردي‌ سرکش‌ بود و حتي‌ در سن‌16 سالگي‌اش‌ توسط‌ پدرش‌ به‌ سفر دريايي‌ 18 ماهه‌يي‌ به‌ دور دنيا فرستاده‌ شد. پدرش‌ گمان‌ مي‌کرد که‌ زندگي‌ سخت‌ روي‌ دريا مسئوليت‌پذيري‌ را به‌ او خواهد آموخت‌ اما اين‌گونه‌ نشد. ولي‌ بيماري‌ پدرش‌ و نزديک‌ شدن‌ ورن‌ به‌ سال‌هاي‌ پاياني‌ زندگي‌اش‌ باعث‌ شد تا ميشل‌ بطور جدي‌تري‌ با زندگي‌ روبرو شود. در سال‌هاي‌ بعدي‌ ژول‌ ورن‌ کتاب‌هايي‌ در مورد استفاده‌ غلط‌ از تکنولوژي‌ و تاثير آن‌ بر زندگي‌ انسان‌ها نوشت‌. در کتاب‌ جزيره‌ پراپلر او به‌ اظهار تاسف‌ درباره‌ نابودي‌ فرهنگ‌ محلي‌ ساکنان‌ جزاير پلي‌تري‌ پرداخته‌ است‌. در کتاب‌ ابوالهول‌ يخي‌ او خودکشي‌ دسته‌ جمعي‌ نهنگ‌ها را پيش‌بيني‌ مي‌کند، چيزي‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ کشف‌ نشده‌ بود. در کتاب‌ «سرنوشت‌ بگام‌» درباره‌ اين‌ موضوع‌ که‌ اگر تکنولوژي‌ و علم‌ به‌ دست‌ افراد شرور بيفتد چقدر مي‌تواند خطر آفرين‌ باشد، هشدار مي‌دهد. برخي‌ از کتاب‌هاي‌ او که‌ در زمان‌ مرگش‌ هنوز به‌ چاپ‌ نرسيده‌ بود يا ناتمام‌ بود بعد از آن‌ به‌ چاپ‌ رسيد و کتاب‌هاي‌ ناتمامش‌ توسط‌ پسرش‌ ميشل‌ ويراستاري‌ و تکميل‌ شد.او بيش‌ از 80 کتاب‌ و صدها شخصيت‌ فراموش‌ نشدني‌ خلق‌ کرد.
ميراث‌ ژول‌ ورن‌ تنها کتاب‌هايش‌ نيست‌ بلکه‌ خوانندگانش‌ نيز هست‌. يکي‌ از نويسندگان‌ کتاب‌هاي‌ علمي‌ تخيلي‌ با نام‌ «ري‌ بردبري‌» گفته‌ است‌: همه‌ ما به‌ گونه‌يي‌ جزو فرزندان‌ ژول‌ ورن‌ هستيم‌. «ويليام‌ بيب‌» يکي‌ از اولين‌ مرداني‌ که‌ به‌ اعماق‌ دريا سفر کرده‌ است‌ با خواندن‌ کتاب‌ «بيست‌ هزار فرسنگ‌ زير دريا» به‌ اقيانوس‌شناسي‌ علاقه‌مند شده‌ است‌. «رابرت‌ گودارد» پدر موشک‌شناسي علم‌ ساختن‌ و هدايت‌ موشک در کودکي‌ يکي‌ از پرطرفدارترين‌ خوانندگان‌ آثار ژول‌ ورن‌ بوده‌ است‌.
قوه‌ تخيل‌ ژول‌ ورن‌ که‌ در کتاب‌هايش‌ جلوه‌گري‌ مي‌کند و تئاترها و فيلم‌هايي‌ که‌ از روي‌ آن‌ کتاب‌ها نوشته‌ شده‌ امروز که‌ حدود 100 سال‌ از مرگش‌ مي‌گذرد همچنان‌ انسان‌ را سرگرم‌ مي‌کند و تحت‌ تاثير قرار مي‌دهد و به‌ نظر مي‌رسد براي‌ سال‌هاي‌ زيادي‌ در آينده‌ همچنان‌ اين‌ امر ادامه‌ يابد.
? پيتر هتزل‌ و ژول‌ ورن‌
تاثير پيترهتزل‌ بر روي‌ نوشته‌ها و کتاب‌هاي‌ ژول‌ ورن‌ بسيار قابل‌ توجه‌ بود. ژول‌ که‌ از يافتن‌ شخصي‌ که‌ تمايل‌ به‌ چاپ‌ آثارش‌ را داشته‌ باشد، در پوست‌ خود نمي‌گنجيد، تقريباً تمام‌ تغييراتي‌ که‌ هتزل‌ بر آثارش‌ اعمال‌ کرد را پذيرفت‌. هتزل‌ نه‌ تنها چاپ‌ حداقل‌ يکي‌ از رمان‌هاي‌ ژول‌ به‌ نام‌ پاريس‌ در قرن‌ بيستم‌ را کاملاً رد کرد، بلکه‌ از ژول‌ خواست‌ تا قسمت‌هاي‌ مهم‌ ساير پيش‌نويس‌هايش‌ را هم‌ تغيير دهد.
يکي‌ از مهم‌ترين‌ تغييراتي‌ که‌ هتزل‌ بر آثار ژول‌ ورن‌ تحميل‌ کرد، تغيير نگاه‌ رمان‌هاي‌ او از بدبيني‌ به‌ خوش‌بيني‌ بود. برخلاف‌ برداشت‌هاي‌ معمول‌، ژول‌ ورن‌ چندان‌ به‌ پيشرفت‌هاي‌ تکنولوژيکي‌ و انساني‌ علاقه‌يي‌ نداشت‌ همان‌گونه‌ که‌ در آثارش‌ قبل‌ از ملاقات‌ با هتزل‌ مشهود است‌. اين‌ تصميم‌ هتزل‌ بود که‌ با تغيير نگاه‌ داستان‌ها، فروش‌ بيشتر آنها را تضمين‌ کنند.
به‌ عنوان‌ مثال‌ قرار بود داستان‌ «جزيره‌ اسرارآميز» با نگاهي‌ نوستالژيک‌ به‌ پايان‌ برسد، اما بنا به‌ تصميم‌ هتزل‌، داستان‌ با سعادت‌ و خوشبختي‌ قهرمانان‌ به‌ انتها رسيد. مورد ديگري‌ که‌ هتزل‌ از نسخه‌ پيش‌نويس‌ ژول‌ ورن‌ حذف‌ کرد، عقايد ضد يهودي‌ او بود که‌ تنها در نسخ‌ اوليه‌ «مارتين‌ پاز» و «هکتور سرواداک‌» به‌ چشم‌ مي‌خورد.


منبع : سایت نگاهک

http://www.negahak.com/user.aspx?item=infoshow&id=3432

اشکانیان



آغاز ایجاد دودمان اشکانیان در کناره رود اترک (پارتها)

جوانان ایرانی به ستوه آمده از ستم دودمان سلوکی بارها به پیش ارشک ( اشک یکم ) آمده و خواستار طغیان بر ضد پادشاه سلوکی می شدند و ارشک به رود آرام اترک می نگریست و می گفت تا زمانی که جریان مردمی آرام است طغیان ما همانند فریاد بی پژواک خواهد بود و باید صبر کرد .
پس از چندی یارانش خبر آوردند که دیودوتس ( دیودوت یکم ) والی یونانی باکتریا بر علیه آنتیوخوس دوم پادشاه سلوکی شورش نموده و دولت مستقل باختر را تشکیل داده است .
ارشک دستور گردهمایی جوانان سلحشور پهلوی را در دره وسیع اترک داد و رو به آنها کرد و گفت امروز رودهای مردمی سرشار از حس انتقامند در این هنگامه باید همچون موج بلندی دودمان یونانیان را به زیر آوریم .
موج اشکانیان خیلی زود دودمان سلوکی و همچنین باختر را به زیر کشید و کشورمان ایران را باز ابر قدرت بی رقیب جهان نمود .
ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان می گوید : بستر اندیشه توده ها همانند بستر رودخانه در حال دگرگونی است جریانی که دارای پسامدهای نیرومند و گاه هولناکی در ریشه و پایه خود است .
ارشک با زمان سنجی مناسب ضربه نهایی و کاریی بر دودمان ستم سلوکی وارد آورد و این دروازه شکوه دوباره ایران شد .

ادامه مطلب در آدرس زیر
http://www.iran-eng.com/showthread.php?p=1268945

جملات بزرگان

" محبت همه چیز را شکست می دهد و خود شکست نمیخورد " . تولستوی

" ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم " . شوپنهاور

" آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند " . جرج برنارد شاو
….

" لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند " . علی شریعتی

" تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت " . لویی پاستور

" باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند " . فردریش نیچه

" کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است " . نادر شاه افشار

" اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت." موریس مترلینگ

"بهترین چیزها زمانی رخ می دهد که انتظارش را نداری." گابریل گارسیا مارکز

" لازم نیست گوش کنید، فقط منتظر شوید . حتی لازم نیست منتظر شوید ، فقط بیاموزید آرام و ساکن و تنها باشید. جهان آزادانه خود را به شما پیشکش خواهد کرد تا نقاب از چهره‌اش بردارید انتخاب دیگری ندارد؛ مسرور به پای شما در خواهد غلطید " . فرانتس کافکا

" گنجی که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه ای که خود نمی دانید ، کشف خواهد شد " . جبران خلیل جبران

"اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی." ارد بزرگ

" کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند " . گوته

" پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی" . مهاتما گاندی

" کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد " . فردوسی خردمند

" تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است " . انگلس

" بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند " . امرسون

" از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کنو امید به فردا داشته باش" . آلبرت انیشتن

" برای اداره کردن خویش ، از سرت استفاده کن . برای اداره کردن دیگران ، از قلبت " . دالایی لاما

" انسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن , زیبا و آراسته باشد " . چخوف

" تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید . پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند " . گراهام بل


منبع :

http://freeblog.ir

جملات زیبا از بزرگان جهان

جملات زیبا از بزرگان جهان ـ آنانيکه هميشه در آرامش هستند لاابالي ترين آدمهايند . *ارد بزرگ

ـ با سنگهایی که در سر راهت میگذارند
هم میتوانی چیز قشنگ بسازی.
*(اریک کستنر نویسنده المانی)

ـ كاش میمردم و دوباره زنده میشدم و میدیدم
كه هیچ كس دور خانه اش دیوار نكشیده است.
*(فروغ فرخزاد)
ـ الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت
و حقیقت را جز در اعماق فكر نمی توان
كشف كرد. *(ویكتور هوگو)

كارهای بزرگ تنها از مردان بزرگ ساخته است
و مردان هنگامی بزرگ می شوند كه بخواهند.
*(شارلدوگل)

یا چنان نمای كه هستی؛ یا چنان باش كه می نمایی.
*(بایزید بسطامی)
منبع :
://parisacom.blogfa.com/post-2.aspx

ـ دليل اينکه نمي خنديد اين نيست که پير شده ايد،
شما پیر شده اید چونکه نمیخندید!(*لوئیز هی*)

ـ همیشه دلم میخواست به بشریت ، یعنی به تعداد زیادی از مردم ونه چند مورد* به تنهائی خدمت کنم
*(جوناس سالک)
ـ برای آدمی دشمن دانا ، از دوست نادان بهتر است
(بزرگمهر*)
ـ من اشخاصی را دوست میدارم که در زندگی مبارزه میکنند بدون مبارزه زندگی مرگ است
*(ویکتور هوگو*)
ـ افسردگی ، غم واندوه در دنیا وجود ندارد، آنچه
هست :(*اندیشه)ی پریشان، خشمگین واندوهناک است
(وین دایر*)
ـ افراد قوی ، رمز نفوذ در دیگران را میدانند(انتونی رابینز*)
ـ کسی سزاوار آزادیست که بتواند بر هوسهای خود
چیره شود*(گوته)
ـ خوشبختی در جستجوی خوشبختی ست نه یافتن آن (ویلیام جمیز*)
ـ مرد کامل آن است که دشمنان از او درامان باشند
نه آنکه دوستان ازاو بهراسند(* سقراط)

**ـ میان آدمیان چیزی نیست جز دیوارهائی که خود ساخته اند(تولستوی*)

ـ فکر کردن ، شغل ذهن است * خوابیدن تفریح آن
( ویکتور هوگو*)

باید در کارها وجدان خودراراهنما قرار دهیم،
وهمان راهی را که وجدان بما نشان میدهد،
درپیش بگیریم(رالف والدو *امرسون*)

ـ شادترین انسانها کسانی هستند که به جذابترین مسائل می اندیشند(تیموتی دوایت*)

بر گرفته از بانک سخنان بزرگان



منتخب فرزانه شيدا(ف.شیدا

منبع : سایت شعر نو
http://www.shereno.ir/news2.php?id=6881

آرزوهای رنگی

آرزوهای رنگی

تاریخ: ۱۳۸۸/۸/۴
آرزوهای رنگی


گروه اجتماعی: آرزو می‌کنیم، آرزوهای کوچک و بزرگ. آرزوهایی که گاه رنگ خیال می‌گیرند.

آرزو کردن را از کودکی آموختیم. جلوی در مغازه به پهنای صورت‌مان اشک می‌ریختیم و آرزو می‌کردیم که ای کاش پدر و مادرمان این اسباب بازی را برای‌مان بخرند. وقتی کوچک بودیم بسیار آرزو می‌کردیم و زودتر از آن‌چه فکر کنیم از خیرش می‌گذشتیم و سراغ آرزوی دیگری می‌رفتیم. در کودکی می‌دانستیم که راه دست‌یابی به آرزوهای کوچک‌مان، گریه کردن است حال آن‌که اکنون نمی‌دانیم از کدام راه برویم تا به آرزوهای‌مان برسیم.

عده‌ای می‌گویند که آرزو بر جوانان عیب نیست. اما این‌که گول می‌خوریم و مدام آرزو می‌کنیم پیامدهای خاص خودش را دارد.





در واقع آرزو می‌کنیم اما زمانی که بر آورده نمی‌شود ایراد را در آرزوهای خود نمی‌یابیم و شدیدا" مأیوس می‌شویم. غافل از این امر که آرزو کردن فوت و فن خاص خودش را دارد.




در واقع آرزو می‌کنیم اما زمانی که بر آورده نمی‌شود ایراد را در آرزوهای خود نمی‌یابیم و شدیدا" مأیوس می‌شویم. غافل از این امر که آرزو کردن فوت و فن خاص خودش را دارد و مانند هرچه در این جهان هست، حساب و کتاب دارد.

به قول ارد بزرگ هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش به سرانجام نخواهد رسید. اما یک سؤال پیش می‌آید و آن این است که این آرزو کردن چیست که آدم‌های روزگار بر سر آن سر و دست می‌شکنند؟ راستی شما چطور آرزو می‌کنید؟

آیا در راه رسیدن و نرسیدن، دلواپس آرزوهای‌تان می‌شوید؟ یا این‌که به‌خود می‌گویید، آرزوهای‌تان دچار تقدیر سرنوشت شده‌اند و می‌گویید که قضا و قدر جلوی آن‌ها را گرفته‌اند تا برآورده نشوند. چه بسا نمی‌دانید شاید اگر بر آورده شوند روزگارتان سیاه‌تر از پر کلاغ شود.

گاهی آن قدر دنبال آرزوهای‌تان می‌دوید که یادتان می‌رود، زندگی مثل یک دیکته‌ی پر غلط است می‌نویسی و پاک می‌کنی. غافل از این‌که یک روز اعلام می‌کنند: وقت تمام شد! ورقه‌ها بالا یا که نه آرزوهای بزرگی می‌کنید و یادتان می‌رود آرزو‌های بزرگ آن قدر باید مقاوم باشند تا تیشه‌ی سخت روزگار، آن‌ها را از پای در نیاورد! ارد بزرگ در این رابطه می‌گوید: "به آرزوهای خویش ایمان بیاورید و آن گونه نسبت به آن‌ها باندیشید که گویی به‌زودی رخ می‌دهند."

آیا شما نیز آرزو می‌کنید و تا زمانی که بر آورده نشود می‌ایستید و فقط به آرزوی‌تان با نگاه مظلومانه‌ای می‌نگرید؟ شما نیز هنوز در پیچ و خم آرزوها متوجه نشده‌اید که سقف آرزوهای‌تان را در چه حدی تعیین کنید؟ آیا آن قدر آرزوهای‌تان بزرگ است که حتی جرأت بر زبان آوردن آن‌را نیز ندارید؟ که راستی آرزو چیست و چه آرزویی بکنیم تا بر آورده شود؟

آرزو شاید آن چیزی که در سخت‌ترین موقعیت‌ها فکر رسیدن به آن‌را در ذهن پرورش می‌دهیم و آن قدر به آن توجه می‌کنیم تا در همین لحظه، همین حال آن‌را بیابیم. حتی اگر یافتنش سخت باشد. حال با تمام هیجانی که آرزو کردن دارد، چه آرزویی بکنیم که وقتی به آن رسیدیم آن قدر خسته نباشیم که آرزوی‌مان همه شور و شعف خود را از دست داده باشد.

از دوستی شنیدم که می‌گفت هر روز آرزو می‌کردم. آرزوهایم را می‌گفتم و می‌نوشتم فکر می‌کردم فقط باید آرزو کنم. آرزو می‌کردم یکی پس از دیگری، جوری که آرزوهایم روی هم انباشته شده بود. آرزوهای اولم شاکی شده بودند و می‌گفتند از خیر ما بگذر ما که برآورده نمی‌شویم پس آرزوهایت را پس بگیر تا ما رها شویم.





به قول آنتونی رابینز آرزو ریشه‌ی حیات ماست، اگرچه این ریشه‌ی حیات، ما را به تدریج می‌سوزاند ولی همین ریشه مایه‌ی زندگی است.




اول فکر می‌کردم آرزوهایم خسیس هستند و خودشان نمی‌خواهند بر آورده شوند تا از قید و بند من رهایی یابند، اما نه گویی اشتباه می‌کردم، آرزوهایم از زیر کار در برو نبودند. این من بودم که آرزوهای بزرگی می‌کردم اما تلاش‌های کوچکی. می‌توانم بگویم اصلا" تلاش نمی‌کردم. در واقع من تلاشی نکرده بودم فقط آرزوهایم هر روز مرتفع‌تر می‌شد و تلاش‌هایم روی زمین مانده بود.

فکر کنم دچار خواب غفلت شده بودم چرا که آرزوهایم هر روز بزرگ‌تر می‌شد و من در غفلت خویش غرق بودم. فکر می‌کردم اگر مدام آرزوهایم را تکرار کنم و دست به هیچ تلاشی نزنم حتما" برآورده خواهد شد، اما اشتباه می‌کردم.

در واقع نه تنها من بلکه همه‌ی آدم‌ها باید سقف آرزوهای‌شان را تعیین کنند تا بتوانند چراغی به آن آویزان کنند و فراموش نکنند آرزوی هر شخصی وظیفه‌ی هدایت او را به‌عهده دارد و راه رسیدن به آرزو‌ها این است که به جای متکی بودن به شانس و اقبال برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنیم.

چه بسا اگر برای آرزوهای‌مان در زندگی برنامه‌ریزی کنیم، هدفی می‌شود که آینده‌ی‌مان را رقم می‌زند و اگر درست آرزو کرده باشیم زندگی‌مان شیرین خواهد شد. به قول آنتونی رابینز آرزو ریشه‌ی حیات ماست، اگرچه این ریشه‌ی حیات، ما را به تدریج می‌سوزاند ولی همین ریشه مایه‌ی زندگی است.

از همین امروز تصویر زندگی آینده‌مان را فوق العاده ترسیم کنیم. ریشه‌ی حیات‌مان را زیبا آبیاری کنیم. به خودمان قول دهیم آرزوهایی کنیم که تا حدودی برای دست یافتن به آن‌ها مطمئن باشیم و نگذاریم یأس و ناامیدی آن‌ها را آبیاری کند.



برگرفته از سایت موسسه علوی

http://alavi.ir/Public/Article/Details.aspx?ID=279

پند و اندرز

پند و اندرز
گل

بهترین خوشبختی ها ، یاری به دیگران است." آلبرت هوبار "

شما این توان را دارید که زندگانی ای سرشار از عشق و رضایت بیافرینید ." باربارا دی آنجلیس"

چنانچه به خورشید نگاه کنی ، سایه ای نخواهی یافت ." هلن کلر "

تنها با از خودگذشتگی برای دیگران می توان جاودانه شد . "ارد بزرگ"

هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد ." ارد بزرگ"

هیچ اهرمی همچون بردباری و امید نمی تواند مشکلات را از پیش پایت بر دارد . "ارد بزرگ"

اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت. "موریس مترلینگ"

هر گاه تصمیم شایسته ای گرفتید ، آنرا رها نکنید." آنتونی رابینز"

هر کاری انجام می دهید آن را با تعهد انجام دهید . "باربارا دی آنجلیس"

انسان خوشبخت آن کسی است که حوادث را با تبسم و اندکی دقت بعلت وقوع آن تلقی وقبول نماید . "موریس مترلینگ"

آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است . "موریس مترلینگ"

شناختن وظیفه کار مشکلی نیست ولی انجام وظیفه مشکل است." لرد آیبوری"

ترقیات بشر ، زاده عمل و کار انسان است." بناپارت"

معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش. "پور سینا"

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

**********************************


منبع » سایت تبیان
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=105480